فروید در کتابی با عنوان مدنیت و ملالتهای آن بهنیکی توضیح میدهد که چطور مدنیت و شهروندی و وضع اجتماعی انسان او را در وضعیت مقایسه خودش با دیگران قرار میدهد و انتظاراتی را از خودش و اجتماع شکل میدهد. اگر آن چیزی که میبیند، نخواهد و آن چیزی را که آرزو دارد، نتواند، برای او تعارضاتی در پی میآورد. این جاست که میتوان بر این باور پافشاری کرد که تنهایی مسئلهای مربوط به بینش آدمی است وگرنه به لحاظ اجتماعی و زیستی تنهایی بشر ناممکن است.
اگر انسان را از این منظر ببینیم، وضعیت او در سه سطح قابل بررسی است:
در سطح زیستی، که میتوان گفت در این سطح هر انسان، موجودی یگانه است و چه بسا حتی دوقلوهای همسان هم، یگانهاند. دو سطح دیگر انسان که سطوح روانی و اجتماعی هستند، بینش انسان را میسازند و همین بینشِ ماست که ما را از نظر ذهنی بهجایی میرساند که احساس تنهایی کنیم. در این وضع، تجارب تلخ و از همه مهمتر تجربه میلیونسالی بشر در تکامل خودش مؤثر است.
ادامه این مطب را در شماره سوم مجله نگاه آفتاب، بخش حکمت بخوانید.