نگاهِ آفتاب

... به او لقب «بینای نابینا» داده بودند. در یکی از برنامه‌های سخنرانی‌اش، به علت پشت سر گذاشتن سفری سخت و گم‌شدن چمدانش، با حالتی نامساعد به برنامه می‌رسد؛ اما بدون لحظه‌ای درنگ پشت تریبون حاضر می‌شود، برای لحظه‌ای چشمانش را می‌بندد و بدون استفاده از هیچ یادداشت، دست‌نوشته یا کتابی، شروع به سخنرانی می‌کند...

زندگی شیمل و فراز و فرودهای خواندنی آن، آشکارترین ردپای خود را در آثار او به جای گذاشته است. از معارف و تمدن اسلامی گرفته تا شعر، رویا و مولانا، از افغانستان، پاکستان و جایگاه زنان

اشکال قراردادی حروف عربی و به تبع آن فارسی در طول قرن‌ها، در هیئت‌های گوناگون صیقل خورده و قلم‌های متعددی در این فرآیند، متناسب با ویژگی‌های جمال‌شناسانۀ هنر ایرانی و اسلامی صورت‌بندی شده‌اند. خوشنویسی را می‌توان تجلی‌گاه معنویت انسانی دانست چرا که پااکی نوشتار از چشمۀ پاکی قلب بیرون می‌تراود. 

پروفسور آنه‌ماری شیمل، شرق‌شناس، اسلام‌شناس، دین‌پژوه و یکی از نام‌آشنا‌ترین پژوهشگران معاصر در زمینۀ عرفان و فرهنگ اسلامی، دو کتاب در باب خوشنویسی و خطاطی اسلامی نگاشته است. از آنجا که خوشنویسی تجلی جمالی الهیات اسلامی و شعر و ادب فارسی است، شیمل به خوشنویسی هم از نگاه پدیدارشناسانه می‌نگرد؛ از همین رو به جای پرداختن به خوشنویسان و نگاه تذکره‌ای به عنوان یک سوژه، به موضوع خوشنویسی برآمده از پدیدار اسلام به عنوان یک ابژه نظر می‌کند و راز خوشنویسی را از درون متن دین و عرفان و سنت بیرون می‌کشد تا مباحث‌اش شکلی عملی پیدا کنند.

آنه‌ماری شیمل بعد از نابیا ابوت که نخستین بررسی و مطالعۀ مستقل در باب خطوط قرآنی را در سال 1939 میلادی منتشر کرد، اولین پژوهشگر زن شرق‌شناسی است که کتابی مستقل دربارۀ کلیات خوشنویسی اسلامی با اشاره به سهم پر رنگ ایرانیان در خوشنویسی شرقی منتشر کرده است؛ از همین رو

تلاقی دو ضلع عرفان و دین با معنویت در خوشنویسی امری است قطعی؛ زیرا تفکیک دو مفهوم عرفان و دین در فرهنگ اسلامی، در دوره‌ها یا برخی نحله‌های عرفانی امری ناممکن است.

رابطه عرفان و خوشنویسی در دو وجه ماهوی و صوری فراتر از ارتباطی کلی در درون نظام مبتنی بر هویت اسلامی است. این پیوند نیرومند با بهره‌گیری از نظامی دقیق و با اصولی مشخص شکل گرفته، چنان که می‌توان مدعی شد یکی از عوامل مؤثر در تدوین مبانی زیبایی‌شناسی و معرفت‌شناسی و تحول صورت خوشنویسی بوده است. از همین منظر شاید بتوان خوشنویسی را (به ویژه در حوزۀ فرهنگ ایرانی) تعیین روح عرفان در کالبد حروف و کلمات دانست.

خوشنویسی در شکل، نه قدسی است و نه دینی و نه عرفانی؛ پدیده‌ای است زمینی و مجموعه‌ای از نشانه‌ها، اما از دورۀ مانویان، خط و سرانجام خوشنویسی در هماهنگی با مفاهیمی شکل گرفت و تکامل یافته که به نوعی پدیده‌های آسمانی تلقی شدند. این پدیده‌ها واقعیت انکارناپذیر فرهنگ ماست.

آنه‌ماری شیمل از جمله صاحب‌نظرانی است که به موضوع رابطۀ عرفان و خوشنویسی و همچنین معنویت و خوشنویسی پرداخته است.

آنه‌ماری شیمل را پیش‌تر از آنکه در قامت یک شرق‌شناس در عالم اندیشه شهره باشد، باید به عنوان یک دلباختۀ عرفان شرق، به‌خصوص عرفانی که در دامن اسلام رشد کرده و بالیده و در نزد مولانا اوج خود را به تماشا نشسته است، دید. شیمل بی‌کرانگی را در وجود مولانا به تماشا نشسته بود و این تصویر بی‌کرانه را در آینه وجود خویش، در سایه همراهی با مولانا تصویر می‌کرد.

مولوی برای آنه‌ماری شیمل زنده بود: "یعنی شخصیت مولوی برای من درست مثل شخصیت این مرد شگفت برای دوستانش است. فکر می‌کنم همین حالا زنده است، شاید در این اتاق همراه ما باشد و شاید تبسّم می‌کند. من سال‌های زیادی در عشق شمس تبریزی غرق شده‌ام و انگار مولوی به من می‌گوید که به برکت همین عشق است که من زنده‌ام، عشقی که او بنا کرد و حالا در ما جاری شده است ".

مولوی در کتاب شکوه شمس کمتر به صورت پیر عارفی که اشعارش نشان اندیشه‌های نوافلاطونی را بر خود دارد پدیدار می‌شود بلکه بیشتر به صورت انسانی ظاهر می‌شود بسیار حساس، انسانی به عالی‌ترین مفهوم کلمه که اندیشه‌هایش سخت بر قرآن و عرفان کلاسیک اسلامی استوار است...

خانم شیمل از مستشرقان و نیز ایران‌شناسان بزرگ و در عین حال، از مولوی‌شناسان آلمانی‌تبار هستند. بسیار خرسندم که بخت یاری کرد و خداوند مرحمت فرمود و من این سعادت را یافتم که ترجمه دو اثر از ایشان را ویرایش کنم.

جدای این سعادت که در ارتباط با آثار ایشان نصیب من شد، یک خرسندی کوچک دیگر هم در ارتباط با ایشان دارم.

ماجرا به همایش دو روزه‌ای برمی‌گردد که در مهرماه سال 1381 برای نکوداشت خانم شیمل در تهران برگزار شد...

بررسی زندگی‌نامه و آثار آنه‌ماری شیمل آشکارا سه حوزه علاقۀ او یعنی فرهنگ‌شناسی سرزمین‌های اسلامی، عرفان و تصوف و شعر را نشان می‌دهد.

از نظر شیمل درک عرفان دینی و مهم‌تر از آن امر قدسی، بدون آگاهی از شیوۀ ادراک آن نزد مردم باورمند به آن ممکن نیست. این امر قدسی همچون قله کوهی یخی و شناور در آب است که اصل و اساس آن در ژرفای دریاها شناور است.

شیمل بیش از همه از پدیدارشناسی دینی و مفهوم کلاسیک آن تأثیر پذیرفته است یعنی راهی که با پوزیتیویسم ماکس مولر آغاز شد، بعدها به پدیدارشناسی هوسرل رسید و تداوم گرایش دینی آن را در آثار شیمل، میرچاالیاده و دیگران می‌بینیم.

No Internet Connection